یکی از بیماری هایی ام که زندگی عادیمو مختل می کنه اینه که سوراخای بینی آدما رو بجای چشماشون در نظر میگیرم :/
خواب دیدم رفتم یه فروشگاه بزرگ که همه چیز داشت از شیرمرغ تا جون آدمیزاد. منم با یکمی گشت زدن بالاخره تونستم از اونجا کتاب پیدا کنم. جلوتر که رفتم دیدم همشون دفترن. ناامید شدم تا اینکه طبقه بالایی دفتر ها بالاخره کتاب رو دیدم. ولی دست دراز کردم که برش دارم دیدم جعبه سی دیه O_o نمی خوام بگم وحشتناک ترین خواب زندگیم بود که مثلا شبیه روشنفکرا باشم. ولی اگه بخوایم اینطور در نظر بگیریم. تو بیداری هم جاداره که وحشت کرد. 

روشنفکرم مثلا

کنکور دادم مثلا

رو ,ولی ,o ,مثلا ,خواب ,کتاب ,در نظر ,دارم دیدم ,برش دارم ,که برش ,کردم که

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ارز دگ کوین غصه نخور gharibalghorabam طرح پرسش مهر ☆♡Lady Miraculous Fanfic♡☆ frektaletcib بانک مقالات ایران گلچين مطالب اينترنتي از یاد رفتنی مطالب اینترنتی